مرد مسن می گوید : " مرا طوری بار آوردند که اعتقاد داشته باشم هیچ چیز فراتر از خودم وجود ندارد . وقتی جنگ شد ، همه مان را به زندان انداختند ، و تقریبا تمام افراد خانواده ام را کشتند . در آن زمان ، کشتار در سراسر جهان ادامه داشت . پدرم در آن همه ، تایید اعتقاداتش را می یافت : اگر خدایی وجود می داشت ، هرگز چنین ظلم و بی عدالتی و کشت و کشتار بی مورد و بی نتیجه ای را روا نمی داشت . اما دیگران آن را به مثابه مجازات خداوند بابت گناهان بشر فهمیدند . همه چیز به کنار ، در تورات و انجیل قتل عام کودکان به عنوان مجازاتی برای انکار خداوند ارائه شده است . "
 
 
 
ایوان کلیما - کارِگِل - مترجم : فروغ پوریاوری

هیچ نظری موجود نیست: