" چی نوشته آقا؟"
چه گونه می شود خیال کسی را راحت کرد تا دیگر چشم به راه نباشد؟چه طور می شود به او گفت که حالا دیگر تنها خودش مانده است و این کوچه ی تاریک و بی نام و خالی که علف های هرزش حیاط خانه ها را پوشانده اند و تا زیر هر پنجره رفته اند؟از آن روز که نخل در باغچه شعله کشید و مریم سوخت مگر چه قدر گذشته است؟از آن غروب که ننه یاسین از مزار مریم برگشت و باقی مانده ی خرما را بین ما خیرات کرد؟
 
 
 
کورش اسدی - پوکه باز - خنجر

هیچ نظری موجود نیست: