اصلان درِ طویله را باز کرد . مردها تک تک رفتند تو و زن مشدی حسن رفت پشت بام و نشست ؛ از سوراخِ وسط سقف خیره شد به مردها که همه در یک ردیف بودند کنار تیرک ، رو به روی مشدی حسن. مشدی حسن برگشت و مردها را که گوش تا گوش جلو تیرک نشسته بودند ، نگاه کرد.علوفه ی له شده از لب و لوچه اش آویزان بود.
اصلان سرفه کرد و در حالی که مواظب حرف هایش بود ، گفت : " دی حسن ، سلام علیکم . اومدیم ببینیم دماغت چاق و احوالت خوبه؟"
مشدی حسن هم چنان در حال نشخوار گفت : " من مشدی حسن نیستم . من گاوم . من گاو مشدی حسن هستم."
کدخدا گفت : " این حرفو نزن مشدی حسن، تو خودِ مشدی حسن هستی "
مشدی حسن پا به زمین کوفت و گفت : " نه ، من نیستم ، من گاو مشدی حسنم ، مشدی حسن نشسته اون بالا و مواظب منه . "
کدخدا گفت : " مشدی حسن تو رو به خدا دس وردار . این دیگه چه گرفتاری ست که برای بَیَل دُرُس کردی؟تو گاو نیستی ؛ تو مشدی حسنی."
مشدی حسن پایش را کوفت به زمین و گفت : " نه ، من مشدی حسن نیستم . مشدی حسن رفته برای عملگی.من گاو مشدی حسنم."
کدخدا گفت : " آخه تو چه جور گاوی هستی مشدی حسن؟از گاوی چی داری؟دمت کو؟"
مشدی حسن خیز برداشت ؛ در حالی که دیوا وار دورِ طویله می دوید و شلنگ می انداخت . هرچند قدم کله اش را می زد به دیوار و نعره می کشید تا که رسید جلو کاهدان و ایستاد . چند لحظه سینه اش بالا و پایی رفت . بعد کله اش را برد توی کاهدان و دهانش را پر کرد از علوفه و آمد ایستاد روی چاه ؛ همان جایی که اصلان کاه رویش ریخته بود. با صدایی که به زحمت از گلویش بیرون می آمد ؛ گفت : " مگه دُم نداشته باشم نمی تونم گاو باشم؟مگه بی دُم قبولم نمی کنین؟ها؟"و با پا شروع کرد به کوبیدن زمین.
 
 
غلامحسین ساعدی - عزادارن بَیَل - گاو

۱ نظر:

پدرام گفت...

بازی عزت‌الله انتظامی فوق‌العاده بود توی فیلم گاو