اول میز بود و دو صندلی و هیچ
بعد میز بود و دو صندلی و یک مرد و یک زن.
بعد میز بود دو صندلی و مردی که حرف می­زد و زنی که می­شنید، که می­نوشید.
بعد میز بود و دو صندلی و مردی و زنی و عشقی که تکه تکه می­شد.
بعد میز بود و دو صندلی و مردی که می­نوشید و گلوی کلماتی را می­برید و می­ریخت روی میز.
بعد میز بود و سکوت و اندوه بود و لیوانهای ناتمام.
بعد میز بود و سنگینی چند عکس و لغزش چند قطره آب شور بر نرمی گونه­ء زنی.
بعد میز بود و پیشانی مردی که روی آن تکیه می­زد.
بعد میز بود و آب­های شوری که از چشم­هایی روی آن می­بارید.
بعد میز بود و لیوان­هایی که کسی لمس­شان نمی­کرد.
حالا میز است و دو صندلی خالی و دو لیوان ناتمام و سه عکس بی­معنا و چند چیز دیگر و هزار چیز دیگر.


مصطفی مستور

هیچ نظری موجود نیست: