عالمان متفکر فرهنگستان علوم روزی را پیش بینی می کنند که دیگر نمی توان ذخیره ی کافی انرژی را تضمین کرد . یک روز بسیار سرد را که ژنراتورهای کارخانه های برق از کار می افتند ، و کامیون هایی که به شهرها نان می برند روشن نخواهند شد ، و مردم سر کار نمی روند و گیر می افتند ، توی خانه های زمهریرشان حبس می شوند و چیزی ندارند که گرم شان کند، راه فراری هم ندارند.فقط می توانند پالتو هاشان را تن شان کنند و به خیابان ها هجوم بیاورند، آن ها مغازه ها را غارت خواهند کرد و با وحشت و خشمی جنون آمیز در شهرها تاخت و تاز خواهند کرد ، تا به قصر می رسند ، جایی که او هنوز قدرت را در دست دارد، و از او غذا و گرما خواهند خواست .او آن قدر زنده می ماند که روزی را ببیند که دیگر نمی تواند به مردمی رو نشان دهد که سعادت و رفاه آن ها آرزویش بوده ، و این همه سال به آن ها خدمت کرده است ، چون دیگر چیزی جر مرگ نخواهد داشت که به آن ها بدهد ، هیچ به جز تخته هایی که مرده شان را بر آن ها آماده ی دفن کنند.
 
ایوان کلیما - در انتظار تاریکی ، در انتظار روشنایی - مترجم : فروغ پوریاوری

هیچ نظری موجود نیست: