باز پرس پرسید :
- چرا این آقا را زدید؟
چترباز جواب داد :
- برای اینکه او روشنفکر دست چپی است . من این جور آدم ها را خوش ندارم
بازپرس گفت :
- نه بابا ، آزارشان به مگس هم نمی رسد . آدم های خوبی اند.
روشنفکر گفت :
- اجازه می فرمایید ، آقای بازپرس؟
- خواهش می کنم .
روشنفکر یک مگس از هوا گرفت و به دهان انداخت و جوید و گفت :
- ملاحظه می فرمایید که ما از خشونت باک نداریم.ما به فاشیسم اجازه ی عبور نمی دهیم.
بازپرس با تشدد پرسید:
- کی به شما گفت که این مگس فاشیست است؟
روشنفکر در ماند . چترباز گفت :
- این کارها را می گویند خشونت !
بازپرس با ملایمت گفت :
- شما به ضرر خود اقدام کردید
 
بیست و یک داستان از نویسندگان معاصر فرانسه - ژان کو - عرب دوستی - مترجم : ابوالحسن نجفی

هیچ نظری موجود نیست: