معشوقم ده سالی از من بزرگ تر بود  و به ماهی شباهت داشت . خاکستری چشم هایش مثل رنگ ماهی ، خاکستری پوستش مثل رنگ ماهی ، خودش هم به یک ماهی مرده شباهت داشت ، سرد و بی صدا . حالش خیلی بد بود ، روی تخت می افتاد و تنها جمله ای را که ، اگر اصلا حرفی می زد می گفت ، این بود : " حتی از خودم هم خوشم نمیاد" .این همان داستانی است که می خواهم تعریف کنم؟مطمئن نیستم . واقعا نیستم
 
 
یودیت هرمان - این سوی رودخانه اُدر - مرجان های سرخ - مترجم : محمود حسینی زاد

هیچ نظری موجود نیست: