در سنت پترزبورگ ، مسکو ، نیژنی نووگورود ، کیِف و اودِسا بازی کرد . سر و کله ی والتینوف نامی پیدا شد که هم مربی بود  هم مدیر . آقای لوژین نوار سیاهی به آستینش بست - به سوگورایِ مرگِ همسرش - و به روزنامه نگاران محلی گفت که اگر چنین اعجوبه ای پسرش نبود هیچ وقت این طور خوب کشورش را نمی گشت . در مسابقات با بهترین بازیکنان روس بازی کرد.خیلی وقت ها هم با بیست آماتور به طور همزمان بازی می کرد .آقای لوژین سال ها بعد ،  سال هایی که هر نوشته اش در روزنامه های مهاجر به نظرش آواز قوی او بود - و خدا می داند چه تعداد آواز قو ، پر از سوز و گداز و غلط چاپی ،  تصمیم گرفت رمانِ کوتاهی درست درباره ی چنین پسرک شطرنج بازی بنویسد که پدرش  ( در داستان نا پدری اش ) او را از این شهر به آن شهر می برد
 
ولادیمیر نابوکوف - دفاع لوژین - مترجم :رضا رضایی 
 
 

هیچ نظری موجود نیست: