مستاجرها هرگز راضی نیستند، این قدر از بدبختی شان پیش آدم می نالند که گمان می کنی زندانی شده اند!... مستراح شان گرفته... لوله ی گازشان نشت کرده... نامه شان را یکی وا کرده!... همیشه ی خدا ناله شان بلند است... همیشه ی خدا موی دماغ آدمند!... حتی یکی شان توی پاکت کرایه خانه اش برایم تف کرده... شما را به خدا می بینید؟...
لویی فردینان سلین - سفر به انتهای شب

هیچ نظری موجود نیست: