این مطلب را باید در اختیار دیگران هم گذاشت.به آنها فهماند که بی مرگی نیز میراست.می میرد.چنین بوده است.چنین خواهد بود.بی مرگی هیچ وقت در قالب مشخصی بروز نمی کند.بی مرگی دو وجهیِ محض است.حضورش نه در جزء بلکه در کل نهفته است.بعضیها می توانند بی مرگی را در اکنون و حالا بگنجانند مشروط به اینکه واقف به این امر نباشند.بعضی های دیگر می توانند اکنون و حالا را در نزد دیگران آشکار کنند باز مشروط به اینکه به توانایی خود واقف نباشند.تا وقتی بی مرگی وجود دارد.تا وقتی نشانی از حیات در آن هست زندگی پویاست.مقوله ی بی مرگی مسئله ی زمانی نیست.یا کم و بیش چنین نیست.اصلا مسئله ی بی مرگی مطرح نیست.چیز دیگری مطرح است.چیزی که همچنان مبهم باقی خواهد ماند و خطاست که بگوییم بی مرگی چیزی است بی آغاز و بی فرجام.آغاز و فرجام بی مرگی بسته به نفس لحظه است.بی مرگی با روح در می آمیزد.بی مرگی از پی باد دویدن است.ریگهای بیابان را در نظر بگیرید.یا پیکر بی جان بچه ها را . خوب.بی مرگی قادر نیست بر این چیزها غلبه کند.پس متوقف می شود.دور می زند

مارگریت دوراس - عاشق

هیچ نظری موجود نیست: