خسیسانه رنج می كشد,
لابد در مورد لذت هایش هم خسیس است.
از خودم می پرسم كه آیا گاهی نمی خواهد از این رنج یكنواخت,
از این غرولندی كه به محض خواندن آواز از سر گرفته می شود,
خودش را خلاص دهد و آیا دلش نمی خواهد كه درست و حسابی رنج بكشد
و خودش را در ناامیدی غرق كند
ولی این كار به هر تقدیر برایش ممكن نیست : فلج شده است . . .

سارتر - تهوع

هیچ نظری موجود نیست: