انگار كله اش را آتش زده باشند،رو به خیابان جیغ كشید:

اون پایین دارید چیكار می كنید؟با شما هستم!با شما كه عینهو كِرم تو هم می لولید .چی خیال كردید؟همه تون از وكیل و وزیر گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور آخرش میشید دو عدد.خیلی كه هنر كنید ، خیلی كه خبر مرگتون به خودتون برسید ، فاصله دو عددتون میشه صد. صدام رو می شنفید؟میشید یه پیرمرد آب زیپوی عوضی بو گندو. كافیه دور تند نیگاش كنید.همین كه دور تند نیگاش كنید می فهمید چه گندی زدید.می فهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست كردید.حالا با این عجله كدوم جهنمی قراره برید؟قراره چه غلطی بكنید كه دیگرون نكردند؟واسه چی سر یه مستطیل یا مربع خاكی دخل هم رو در میارید؟بدبخت ها!شما به خودی خود بدبخت هستید،دیگه واسه چی اوضاع رو بدتر می كنید؟...................

مصطفی مستور - دانیالـ ِ استخوان خوك و دست های جذامی

هیچ نظری موجود نیست: