من اینجا می مانم نشسته اگر نشسته باشم اغلب حس می کنم نشسته ام بعضی اوقات حس میکنم ایستاده ام یکی از این دو یا که دراز کشیده ام این هم یک امکان دیگر است اغلب حس می کنم دراز کشیده ام یکی از این سه تاست یا اینکه زانو زده ام.آنچه مهم است در دنیا بودن است حالت مهم نیست تا وقتی آدم روی زمین است.نفس کشیدن تنها چیزی است که لازم است اجباری به ولگردی نیست یا معاشرت حتی میتوانی خودت را مرده بدانی به شرطی که پنهان کاری نکنی چه حکومتی لیبرال تر از این می توان تصور کرد نمی دانم تصور نمی کنم.چه فایده در این شرایط که بگویم جای دیگری هستم همین طور که هستم هر چه لازم دارم دم دست است که چکار کنم نمی دانم هر کاری که باید بکنم بالاخره باز تنها شدم چه تسکینی باید باشد. آری لحظه هایی هست مثل این لحظه که به نظر می رسد کمابیش به جرگه ی امکان پذیرها باز گشته ام.بعد می گذرد همه چیز می گذرد و من بار دیگر دورم بار دیگر با داستانی دور در دوردست منتظرم می مانم تا داستانم آغاز شود تمام شود و بار دیگر این صدا نمی تواند صدای من باشد. اگر می توانستم بروم اینجا می رفتم اگر می توانستم باشم این میبودم.

ساموئل بکت - متن هایی برای هیچ

هیچ نظری موجود نیست: