به راستی چیزی ناگوار تر از این نیست که به عنوان مثال شخصی ثروتمند ، از خانواده ی اصیل ، خوش قیافه ، دارای تحصیلات خوب ،هشیار و حتی نیکدل باشد و با این همه استعداد ،جنبه ی برجسته و یا حتی پیچیده ای نداشته باشد ، از خود دارای آرمانی نباشد و به راستی درست مانند هر کس دیگر باشد .قیا فه اش به اندازه ی کافی خوشایند است اما چیز خاصی را جلوه گر نمیکند ،تحصیلاتش بسیار خوب است اما نمیداند آن را در کدام جهت به کار برد ، تیز هوش است اما آرمان خاص خود را ندارد ، خوشقلب است اما بدون بزرگواری و قس علی هذا.

در دنیا عده ای بیشمار از این گروه مردم وجود دارند . حتی بسیار بیش از آنچه به نظر میرسد . اینان همچون دیگر اشخاص در دو مقوله میگنجند :

آنهایی که هوشی محدود دارند و کسانی که به مراتب زیرک تر از اکثریتند.دسته ی اول خوشبخت ترند .برای شخص کوچه بازاری و دارای شعور محدود مثلا چیزی ازین ساده تر نیست که خود را استثنایی و اصیل تصور کند و بنابر این بدون ذره ای تردید سرشار از شادمانی شود.

برخی از بانوان جوان ما به محض اینکه مویشان را کوتاه میکنند و عینک آفابی میزنند و خودشان را هیچ گرا میخوانند ، فورا به این نتیجه میرسند که با زدن چنین عینکی بلافاصله صاحب اعتقادات خاص خود شده اند. بعضی از مردها همین که اندک احساس انسانی و نیکدلی در خود سراغ کنند ، از همان دم بیدرنگ به این نتیجه میرسند که هیچ کس احساس آنان را نداشته است و ایشان طلایه دار روشنگریند.
عده ای دیگر به محض خواندن تصادفی صفحه ای از مطلبی بدون داشتن کمترین زمینه اندیشه ای را می پذیرند ،از همان لحظه باور میکنند که این "افکار خاص خودشان" به طور خلق الساعه در مغزشان انگیخته شده است. در چنین مواردی گستاخی شخص ساده لوح - اگر بتوان چنین توصیفی کرد - به راستی شگفت آور است. به سختی میتوان باور کرد اما دائم ناچار از رویارویی با آن هستیم.


فئودور داستایوفسکی - ابله - مترجم : منوچهر بیگدلی خمسه

هیچ نظری موجود نیست: