اعتراف می کنم همچنان که بعدها می گویم ، من مرد جوان خوش سر و زبانی هستم که به این سادگی از سر دختر سیاه چشمی که گونه های برجسته و قد و بالایی بلند دارد نمی گذرد . مهم نیست وقایع در چه مکانی از این پیک نیک بی سر و ته اتفاق بیفتد . در جا به جای باغ ، آن وقایع موجود است . می توانم به هر واقعه سرکشی کنم ؛ مثلا به جایی که من از ژاله خواستگاری می کنم بروم ، یکی دو ساعت قبل از ظهر است ، هرچند دیگر جایی هستم که بعدازظهر است و با هم تازه شروع کرده ایم به پچپچه . ولی آنقدر گرم صحبت هستیم و شانه به شانه ی هم پرسه می زنیم که هیچ کس نمی فهمد از کدام راه تا آن جا می آییم .
 
 
ابوتراب خسروی - کتاب ویران

هیچ نظری موجود نیست: