skip to main
|
skip to sidebar
بچه که بودم، مادرم آخرهفتهها میبردم پارک؛
میگفت اگه یهوقت گم شدم، یهجا وایسم تا بیاد پیدام کنه.
: فایدهای هم داشت؟
- راستش نه؛
خودش یهروز که دنبالم میگشت گم شد.
بازم بستنی میخوای؟
وانگ كاراواي - شبهای زغالاختهايِ من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر