دیگر هیچ فرقی نمی كند
آسمان قد پیاله باشد یا دریا
حتی اگر پشت در خانه ات یك جفت كفش زنانه هم ببینم
نمی پرسم دستان چه كسی برایت
یاس و انار و كبوتر آورده بود
می روم حوالی علاقه ی خلوت آن سال ها
می روم دنبال كسی كه با من تا نور می آید
با من تا ستاره
با من تا دربند ، تا دریا
می روم و دیگر نمی پرسم
سهم من از این همه سبز كه سرودم چیست
حالا می توانم لباس های سبزم رابیرون بیاورم
و سیاه بپوشممی توانم تمام ستاره های سبز را با تفنگ ساچمه ای هدف بگیرم
دیگر نه رد پای پروانه را دنبال می كنم
نه رنگین كمان را
همه چیز مال خودت
سه شنبه و دی و انار و كلمه
برای سه شنبه انار دانه كن
تمام روزهای باران را از آستین آسمانت خشك كن
نام مرا هم در كوچه ای بن بست تنها بکار و برو
حالا یك فنجان قهوه برای خودت بریز
نه انگار صدای گریه ای غریب
از قصه های سفید دختری
آیینه ات را خاموش می كند
تو قهوه ات را بنوش ...

مریم اسدی

هیچ نظری موجود نیست: