اوریانا فالاچی - نامه به کودکی که هرگز متولد نشد
"زندگی با پدر تو فقط یک فایده داشت اینکه بالاخره درک کنم هیچ چیز مثل آن گرایش اسرارآمیزی که موجودی را، مثلاً زنی را به طرف مردی سوق میدهد، آزادی انسان را تهدید نمیکند.وای به حال کسی که وجودش را به خاطر آن گرایش اسرارآمیز به دیگری هدیه دهد. با این کار فقط خودت را فراموش می کنی و همهی حقوقت، عزت نفسات و آزادیت را از دست میدهی. درست مثل سگی که دست و پا میزند تا خود را به ساحلی که اصلاً وجود خارجی ندارد برساند، ساحلی که به آن دوست داشتن و دوستداشتهشدن میگویند. اگر به این ساحل برسی، از خود میپرسی دنبلا چه میگردی و اصلاً چرا خودت را به آب انداختی؟"
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر