در فراسوی مرزهای تن ات تو را دوست می دارم.
آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمانِ بلند و کمانِ گشاده ی پُل
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
و راهِ آخرین را
در پرده ای که می زنی مکرر کن.
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست می دارم.

شاملو

هیچ نظری موجود نیست: