سه گونه روان ، سه گونه نیایش
خداونگارا ، کمانی در دستان توأم ، مرا می کش ، مهل تا بپوسم.
خداونگارا،چندانم مکش اما، که بشکنم.
خداونگارا ، چندانم بکش تا بشکنم ، باری چه باک از شکستنم.
صندوقچه اسرار شادی ها و عم هایم را ، بیقراریهای دن کیشوت وار و عارفانه جوانی ، و سپس ستیزی 
سخت با خدا و انسان ها و در آخر غرور وحشی دوران پیری را که هنوز می سوزد اما تا وقت مرگ از
خاکستر شدن سر باز می زند ، به که بسپارم ؟ حدیث لغزیدن و فرو افتادن های پیاپی ام را به هنگام 
رفتن به معراج خشن و ناهمساز خدا و دوباره و دوباره برخاستن و از سر گیری معراج را با بدنی غرقه
به خون ، به که گویم ؟ کجا می توانم روحی تسلیم ناپذیر را که داغ هزاران زخم دارد ، مانند روح خودم
سراغ گیرم تا اعترافاتم را گوش کند
 
نیکوس کازانتزاکیس - گزارش به خاك يونان

هیچ نظری موجود نیست: