نسرین گفت : خیلی از مار بدم می آید
- می دانی که مار علامت شفاست . در پزشکی مگر مار نیست که دور عصای خدای شفا دهنده پیچیده؟
- چه حرفها می زنی ، مار باید قاعدتا علامت دواهای سمی باشد
- نه عزیزم ، مار علامت پزشکی ، مار درختی بی زهر است
- من که اینها را نمی دانم
اما انور خیلی سرش می شد . انگار می خواست متقاعدش کند که وجود مار در خانه ی آنها لازم است.گفت : تو کتاب اساطیر هند خواندم که مار علامت زمین است ، علامت باروری ، علامت تعالی ، میانجی زمین و آسمان است
نسرین گفت : شبیه مردی مرد است
- بدت می آید؟
نسرین خندید . انور ادامه داد : در هند پرستشش می کنند ، مجسمه اش را در محراب می گذارند
- چه دروغها؟
- باور کن راست می گویم ، اسمش لینگاست ، نشان توالد است
نسرین آهی کشید و گفت : وقتی بچه بودم ، مادرم قصه ای برایم می گفت ، می گفت زنی موهایش می ریخته ، بهش می گویند روغن مار بمالد . مرتب از این رن به موهایش می مالیده ، موها رشد می کنند و شبیه دو تا مار سیاه می شوند و دور گردنش می پیچند و خفه اش می کنند
- مار و مرد ، هر دوشان تخم و ترکه های مرگند
- مادرم می گفت : زن و مار را شیطان آفریده
- این را که راست می گفته ، خیلی شبیهند
نسرین دهن کجی کرد
 
سیمین دانشور - مجموعه داستان به کی سلام کنم - مار و مرد

هیچ نظری موجود نیست: