سهتار، ساز اختناق است، ویولون ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغضِ فروخورده است انگار؛ طنینِ مخفیِ ترس و شیدایی. میگویند یک نفر شنونده برایش کم است، دو نفر زیاد. اما دیده بودم حوالی سه صبح که همهی اشباح مدرنیته در خواباند و دیگر نه صدای رفت و آمد ماشینی هست نه صدای دور و درهمِ کارخانهای، چنان رسا میشود این صدا که باید خفهاش کنی از ترس همسایه. دیده بودم که اگر وسیلهاش نکنی برای رونق ِدکان رازهاش را پرده در پرده باز میکند بر تو. آخر، زن است این ساز(از پشت نگاهش کن، موهاش را بافته است انگار) و حساس است همانقدر که هر زنی. قهر میکند با تو. راه نمیدهد تو را به خودش اگر که نادیده بگیریاش. چقدر هم که اهل حسادت است این ساز!
رضا قاسمی - وردی که بره ها می خوانند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر