سخن با خود توانم گفتن یا هر که خود را در او دیدم
با او سخن توانم گفت !
جماعتی گفتند :
" همه سر بر زانو نهید ! مراقب شوید زمانی ! "
بعد از آن یکی سر براورد که :
" تا اوج عرش و کرسی دیده ام "
و آن یکی گفت:
" نظرم از عرش و کرسی هم برگذشت
و در عالم خلا می نگرم "
آن یکی گفت:
"من تا پشت گاو و ماهی می بینم
و آن فرشتگان که موکل اند بر گاو و ماهی می بینم ."
اما من چنان که می بینم
جز عجز خود نمی بینم . . .
مولانا
با او سخن توانم گفت !
جماعتی گفتند :
" همه سر بر زانو نهید ! مراقب شوید زمانی ! "
بعد از آن یکی سر براورد که :
" تا اوج عرش و کرسی دیده ام "
و آن یکی گفت:
" نظرم از عرش و کرسی هم برگذشت
و در عالم خلا می نگرم "
آن یکی گفت:
"من تا پشت گاو و ماهی می بینم
و آن فرشتگان که موکل اند بر گاو و ماهی می بینم ."
اما من چنان که می بینم
جز عجز خود نمی بینم . . .
مولانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر