ساعت از نه گذشته، باید به بستر رفته باشی
راه شیری در جوی نقره روان است در طول شب
شتابیم نیست،با رعد تلگراف
سببی نیست كه بیدار یا كه دلنگرانت كنم
همانطور كه آنان میگویند،پرونده بسته شد
زورق عشق به ملال روزمره در هم شكست
اكنون من و تو خموشانیم،دیگر غم سود و زیان اندوه و درد و جراحت چرا؟
نگاه كن چه سكونی بر جهان فرو مینشیند
شب آسمان را فرو میپوشاند به پاس ستارگان
در ساعاتی اینچنین، آدمی برمیخیزد تا خطاب كند
اعصار و تاریخ و تمامی خلقت را
مایاکوفسکی - كتاب شاعران - مترجم : یوسف اباذری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر